مرا گفتند میمیری

چرا که سخت بیماری

تمام عکس و اسکن ها

تمام آزمایش ها

مرا مرده نشان دادند

 

تمام شخص دکتر ها 

برایم نسخه پیچیدند

و من آن لحظه خندیدم 

و من از خنده پیچیدم

درون خویش در مردی

که یک عمر است میمیرد

و من آن لحظه فهمیدم

که بیماریست "فهمیدن"

ولی هرگز نفهمیدم

که من بیمار بیمـــارم

تو را فهمیده بودم من

در آن احوال سر مستی

در آن عمری که در درد و 

دل و دیوانگی طـــی شد

تو را رقصیده بودم من 

نت موسیقیِ فردا

نت موسیقیِ مُردن


و اینک از من تنها 

به تنهایی سفر کردی

به مقصد های شومین, نه ...

 به مقصد های شومین تر


تو ای بیماری دیروز

و ای فرجام فردایم


عبور از حجم آغوش تو را تجویز من کردند

و من مصرف نکردم تا ... درون خاک خابیدم