دلم را خاک کن , بشکن
خدا را دود کن در من 
تمام شهر را غی کن 
مرا مسدود کن در من

مرا مسدود کن شاید 
همین آزادی ام باشد 
مرا تخریب کن شایـــد
همین آبــــادی ام باشد
چه میدانــــــــــــی ؟
چه میگویــــــــــــی؟
چرا در من نمی پٌتکی؟
کمی از درد از درمان 
کمی از ترس, از طغیـان

مرا بشکن , بسوزانم
بگیر از من برنجانم
کمی حتی کمی شاید
کمی لازم کمی باید
دلم را خاک کن بشکن

نمیدانی ؟ نمیبینی؟
که من درگیر درگیرم
چرا در من نمیگیری؟
کمی آغوش ظلمانی
کمی طوفانٍ طوفانی

بیا با من کمی , تا من 
کمی لبریز لب باشم!!!

کمی ایمان , کمی عرفان
کمی از فطرت انسان
درونم هست آن را هم 
به لعلی پود کن در من

دلم را خاک کن بشکن 
مرا نابود کن در من ...